دری به روی انتظار

نويسنده:حجت الاسلام جواد محدثی




خسته ام،
گرچه دلشکسته ام،
باز هم گشوده ام دری به روی انتظار،
تا بگویمت، هنوز هم
به آن صدای آشنا امید بسته ام.
دل، جدا ز یاد تو
آشیانه ای خراب و بی صفاست
یاد سبز و روحبخش تو
یاد لطف بی نهایت خداست؛
کوچه باغ سینه ام
ای گل محمدی!
به عطر نامت آشناست،
آنکه در پی تو نیست، کیست؟
آنکه بی بهانه ی تو زنده است، در کجاست؟
باد غربتی که می وزد به کوچه های بی تو،
بوی مرگ می دهد،
بوی خستگی، فسردگی
کوچه ها در انتظار یک نسیم روحبخش و دلنواز
سینه را گشوده اند،
کوچه های ما همیشه عاشق تو بوده اند.

سینه ام،
آشنای نعمت غم است،
گر هزار کوه غم رسد، هنوز هم کم است!
از درون سینه ام،
ناله های مرغ خسته ای به گوش می رسد.
بالهای زخمی ام نیازمند مرهم است.
صبحگاه جمعه ها
آفتاب یاد تو، ز « ندبه های ما طلوع می کند.
آنکه پس از دعا
با سرود اشتیاق و نغمه ی امید، خواب رفته است،
روز را به شوق دیدنت شروع می کند.
ای تو معنی امید و آرزو!
عشقهای پاک،
در میان خنده ها و گریه های عاشقان
پیش عصمت الهی ات خضوع می کند.
اشتیاق،
مثل سبزه ی بهاره هر طرف دمیده است؛
انتظار،
مثل غنچه ای به شاخسار دل شکفته است؛
جمکران،
جلوه ای از انتظار و شوق ماست.
ای بهار جاویدان!
ای بهارآفرین!
ما در انتظار مقدم توییم
ای امید آخرین!
سایه ی بلند نام و یاد تو،
از سر و صدای عاشقان بیقرار کم مباد!
قامت بلند شوق،
جز بر آستان پر شکوه انتظار خم مباد!